• ۱۳۹۵/۰۴/۲۹ ۱۴:۲۵:۴۷
  • در معماری ایرانی
  • توسط argan2
  • بازدید: 1955
  • اخرین ویرایش: ۱۳۹۶/۰۷/۰۳ ۲۰:۰۵:۰۵
  • چاپ نوشته هاچاپ پی دی اف
بيستون

بيستون

 


بيستون

به گذارش ارگان معماری:سنگ‌ نبشته بیستون یا کتیبه بیستون، از آثار دوره هخامنشیان واقع در شهرستان هرسین در 30 کیلومتری شرق شهر کرمانشاه بر دامنه کوه بیستون می باشد.

 

 


سنگ‌ نبشته بیستون یکی از مهمترین و مشهورترین سندهای تاریخ جهان و مهم ترین متن تاریخی در زمان هخامنشیان است که شرح پیروزی داریوش بزرگ را بر گوماته مغ و به بند کشیدن یاغیان را نشان می دهد. این اثر از سال 2006 میلادی یکی از آثار ثبت شده ایران در میراث جهانی یونسکو است.

بيستون

کوه بیستون: در حدود 2793 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. کوه بهستان از روزگاران باستان شناخته شده بوده و یونانیان آنرا "بگیستان اروس" می خواندند. این کوه در ادوار مختلف به صورت های بغستان، بگستان، بهستان، بهستون، بهیستون، بگیستان و بیستون در متون تاریخ آمده و امروز نیز به بیستون مشهور است. بیستون در دورانهای خیلی قدیم مورد توجه و مقدس بوده است. موقعیت طبیعی بیستون که در کنار شاهراه و محل عبور و تلاقی همه راه های مغرب ایران قرار گرفته و چون در دامنه این کوه سرابهای فراوان وجود دارد، در اعصار مختلف محل توقف کاروانها و مسافرین بوده است. در سالهای گذشته قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بخشی از عرصه تاریخی فرهنگی بیستون تحت عنوان بغستان قدیم و سه اثر دیگر از جمله کتیبه داریوش، کاروانسرای صفوی بیستون و پل صفوی بیستون در فهرست آثار ملی ثبت شده بود.

آتشدان پارتی: در شمال حجاری داریوش در بیستون، آثار بنایی از دوره پارتی باقیمانده است. به عقیده پروفسور لوشای رئیس هیأت حفاری ایران و آلمان، این بنا پرستشگاهی است که در زمان اشکانیان همزمان با آثار دیگر این دوره در بیستون ساخته شده. این پرستشگاه دوره پارتی، که بر روی تخته سنگ منقوش اشکانی قرار دارد از دو صفه به وسیله 10 پله، که از سنگ کوه در آورده شده اند به هم مربوط می گردند. درازای هر یک از پله ها در حدود 80 سانتیمتر می باشد. این پله ها بطور نامنظم تا نقش ولگش ادامه دارد. در میان صفه بالایی آتشدانی از سنگ در آورده شده که قطر دهانه این آتشدان 35 سانتیمتر می باشد.

پل خسرو: بر سر راه قدیمی که از بیستون به سرماج می رود در نزدیکی جاده آسفالته کرمانشاه همدان پایه های پل عظیمی وجود دارد که به نام خسرو معروف است. بنای پل را به خسرو، شاهنشاه ساسانی نسبت می دهند. ابودلف در سفر نامه خود از این پل یاد کرده و می نویسد: "در پایین این مکان یک پل عظیم با ساختمان عجیبی بر روی رودخانه گودی نصب شده سپس از این پل گذشته به قریه بزرگ و بسیار آباد و پر برکتی می رسد که ابا ایوب نام داد. از روزگار راولینسون به بعد کسی از مسافران و باستان شناسان بدین پل توجه نکرده. درازای پل خسرو 152/80 متر و پهنای آن 420 سانتیمتر است. در طول پل هشت چشمه است، نه پایه پل بر روی سنگ فرش که تمام کف رودخانه را بر پهنای تقریبی 50 متر پوشانده بنا شده.

پایه های پل شش ضلعی است و هر پایه از سه قسمت درست شده. قسمت میانی که مربع مستطیل شکل است و در دو طرف آن دو آب شکن مثلث شکل که قاعده آن با قطر پایه یکی است قرار دارد. پایه ها از سنگ تراشدار بالا آورده شده. این سنگ ها به وسیله بست های فلزی دم چلچله ای به یکدیگر محکم شده اند. میان پایه ها را با قلوه سنگ و ملاط گچ سرندی پر کرده اند. از طاق چشمه ها و سطح پل چیزی بر جای نیست، اما اگر مسیر حرکت سپاهیان اسلام برای جنگ نهاوند در سال 21 هجری را مسیر اکثر سیاحان و جهانگردان اسلامی یعنی راه بغداد به کرمانشاه و بیستون به همدان بدانیم، پل خسرو تنها پلی بوده است که اعراب از آن گذشته و پس از عبور از تخت شیرین و سرماج به نهاوند رفته و یزدگرد سوم آخرین شهریار ساسانی را در آن شهر مغلوب کردند. پل خسرو با گذشت زمان آسیب فراوان دیده به طوری که در روزگار صفوی این پل غیر قابل استفاده بوده به همین دلیل در این زمان پل دیگری بروی دینور آب که در حدود یک کیلومتری بالادست پل ساسانی است زده شده. پل اخیر به پل نادر آباد بابل شاه عباسی معروف است. در سال های اخیر جهت رفت و آمد اهالی دهکده های چمبطان پایین و بالا و بزن آباد، بر روی پایه های ساسانی پلی زده شده است.

بيستون

پل صفوی:
بالا دست پل بتونی کنونی که بر سر راه صحنه به کرمانشاه واقع است، پل آجری عظیمی از بناهای عصر صفوی دیده می شود. این پل بر سر راهی است که در زمان صفویه از قزوین به همدان و کرمانشاه کشیده شده بود و به بغداد مستعمل می شد. این راه از قزوین به همدان و از آنجا به اسدآباد ، کنگاور و از کنگاور به صحنه و بیستون که تا امروز بر دینور آب پل آجری آن باقی است می رفت و از آنجا به کرمانشاه که هنوز پل آجری عظیم آن که به پل کهنه مشهور است برجاست از آنجا به ماهیدشت می رفت که از پل آجری می گذشت و به شاه آباد غرب و سرمیل می رسد. از سرمیل تا سرپل ذهاب راه شاه عباسی تا امروز در دامنه کوه و تپه ها باقی است. این راه از سرپل به قصر شیرین و از آنجا به خانقین می رفته است. درازای پل بیستون 115 متر و پهنای آن با احتساب جان پناه طرفین 690 سانتیمتر است. پهنای جان پناه هر یک 37 سانتیمتر و بلندی آنها از سطح پل 50 سانتیمتر می باشد، که از آن فقط قسمتی باقی است. در طول پل، دو دهنه اصلی و دو دهنه کوچکتر در شرق دهانه های اصلی قرار دارد.

سراب بیستون: اگر چنانچه گفته شده ایران را دروازه آسیا بدانیم، بی شک کناره سراب بیستون یکی از اطراق گاه های مهم کاروان هایی است که از این دروازه می گذشتند. گرچه آثار به جای مانده در اطراف این سراب نشان از گذشته های بسیار دورتری دارد. چرا که شرایط طبیعی و موقعیت استراتژیکی کوه و سراب بیستون به گونه ایست که موجب گرد آمدن آثار منحصر به فردی از دوران های مختلف پیش از تاریخ شده است.

غار شکارچیان (هزاره هفتم پیش از میلاد)، تپه نادری (هزاره سوم پیش از میلاد)، کتیبه بزرگ داریوش و جاده شاهی (هخامنشی)، نقش برجسته های پارتی مربوط به میتریدات دوم و گودرز دوم (پارتی)، مجسمه هرکول (سلوکی)، پایه های کاخ ساسانی، دیواره عظیم فرهاد تراش، کاروانسراهای دوره ایلخانی و صفوی، شاهد انکار ناپذیری بر این مدعاست. باتوجه به شواهد تاریخی فوق می توان گفت مهمترین اثر تاریخی بیستون، سراب آن است . قطعاً این سراب با توجه به میزان آبدهی در طول زمان و شیوه استفاده انسانهایی که از آنجا عبور کرده یا ساکن بوده اند شواهدی در کنار و کف خود دارد که تاکنون چنانکه شایسته این اثر تاریخی است بررسی نشده و تنها در سال 1378 اداره کل میراث فرهنگی کرمانشاه اقدام به گمانه زنی هایی در حاشیه سراب نموده که بقایای راهی قدیمی پدیدار شد. البته برای دستیابی به فرم معماری سراب و آثاری که احتمالاً در پیرامون آن وجود دارد نیاز به کاوش گسترده ای می باشد.

سنگ بلاش: در دامنه كوه بیستون، در حدود چهارصد متری شرق گودرز، تخته سنگ بزرگی هست كه بر آن نقشهایی كنده شده. تخته سنگ چهار ضلعی نا منظمی به بلندی 250 سانتیمتر كه گرداگرد آن به شش متر می رسد. در سه جانب آن نقشهایی با برجستگی كم، حجاری شده. نقش وسط مردی است به بلندی 180 سانتیمتر با ریش توپی و سبیلی تابداده و گیسوانی بلند كه به خوبی نشان داده شده است. سر بندی موهای بلندش را تزیین كرده. نیم تنه ای ساده كه از كمر به بالا چسبان است، با دامنی گشاد بر تن دارد. گردن بندی به گردن آویخته و كمر بندی بر میان بسته است. پنج حلقه كمربند بخوبی دیده می شود. از حلقه میانی، دو رشته روبان آویزان است. در دست چپ جامی به بلندی 13 و دهانه 17 سانتیمتر دارد و دست راست را بر فراز آتشدانی دراز كرده است و چیزی را كه در میان انگشتان گرفته است، در حال رها كردن در میان آتش نشان می دهد. شلواری گشاد با مچ های بسته به پا دارد. آتشدان، استوانه پایه داری به بلندی 72 سانتی متر می باشد. بر بدنه آتشدان كتیبه ای پارتی كنده شده.

بيستون

متن این كتیبه به وسیله پروفسور گرد گروپ استاد باستان شناسی دانشگاه هامبورگ در مجله "گزارش های باستان شناسی از ایران" نشریه موسسه باستان شناسی آلمان در 1970 به چاپ رسیده است. كتیبه در 9 سطر از بالا تا پایین آتشدان نوشته شده كه به علت آهکی بودن سنگ به مرور قسمتی از آن محو و ناخوانا شده است. بخشی از متن این كتیبه بدین شرح است: "این پیکر ولگش شاهنشاه پسر ولگش شاهنشاه نو ........." با توجه به این كتیبه معلوم می شود نقش میانی یكی از جانشینان گودرز دوم یعنی ولگش (ولخش= ولاش) است. در سلسله اشكانی پنج شاه به نام ولگش از سال 51 الی 223 میلادی سلطنت كرده اند.

كتیبه گودرز دوم اشكانی: در جهت شرقی نقش برجسته میتریدات دوم بر روی همان صخره یکی از جانشینان او یعنی گودرز دوم کتیبه و نقش، کنده کاری کرده است. در این نقش پیروزی گودرز دوم بر رقیبش مهرداد نشان داده شده. مهرداد یکی از شاهزادگان پارتی بود که در دربار "گلاودیوس" امپراطوری روم پرورش یافت و به تشویق امپراطور برای تصاحب تاج و تخت به ایران لشگر کشید ولی مغلوب گودرز دوم شد. این نقش دو سوار مسلح با نیزه را نشان می دهد، درحالی که یکی دیگری را به زمین می افکند. در بالای سر گودرز فرشته ای در حال پرواز است که در دست آن حلقه گل پیروزی دیده می شود، غیر از فرشته بالدار پیروزی که بر سر شاه پیروزمند تاج گل می نهد و منشاء یونانی دارد . نقش های دیگر این نقش برجسته کاملاً ایرانی است. در پشت سر گودرز نقش یکی از نزدیکانش دیده می شود. کتیبه ای به خط یونانی قدیم نام این دو پادشاه را در برداشته است. عبارات کتیبه به نوشته ویلیام جکسن چنین بوده: "مهرداد پارسی.... گودرز شاه شاهان، پسر گیو" اما امروز تمامی کتیبه جز نام گودرز که هنوز هم به آشکارا خوانده می شود محو شده. دو نقش برجسته ذکر شده دو اثر ارزنده و معدودند که از دوره اشکانیان در ایران شناخته شده است.


وقفنامه شیخ علیخان زنگنه: شیخ علیخان اعظم زنگنه شاه سلیمان صفوی، در زمان حیات خود برای سادات فاطمی و تعمیرات کاروانسرای بیستون رقباتی چند را وقف کرده و بر صخره بیستون کنده است. متأسفانه این عمل سخاوتمندانه او به بهای خرابی و از بین رفتن یکی از حجاریهای برجسته دوران پارتی تمام شده است. طاق نمایی که وقفنامه مذکور در آن نقر شده است از آخرین نقطه تیزی هلال طاق نما 363 و پهنای آن 276 سانتیمتر و شامل 15 سطر است که به سه قسمت تقسیم می شود.

نقش میتریدات دوم: در بیستون اثر یادگاری از میتریدات دوم نیز موجود می باشد که به دلایل تاریخی و باستان شناسی سزاوار است مورد مطالعه قرار گیرد، گرچه وضع نگهداری آن اکنون چندان خوب نیست. این بنای یادگاری در حد فاصل بین هرکول و کتیبه داریوش حجاری شده است. متأسفانه کتیبه شیخ علیخان زنگنه مقداری از این نقش را محو کرده است ولی هنوز می توان در طرف چپ آن دو صورت بزرگ را به خوبی تشخیص داد بقایای کتیبه یونانی بالای آن نقش و همچنین اثر نقش دیگری در طرف راست آن مشهود است و در طرف چپ آن تصویر سه اسب سوار با یک کتیبه کوتاه یونانی دیده می شود. تصور ساده ای از قسمت محو شده به قلم گرونوت که همراه شاردن به ایران آمده در دست است. از این طرح می توانیم به ترکیب قسمت محو شده پی ببریم. عبارت کتیبه یونانی بالای این نقش حاوی این عبارت است: "گوفاساتیس - میتراتیس ناظر - گوتازرس ساتراپ ساتراپها و شاهنشاه بزرگ

بيستون

این نقش قبل از 111 پ.م حجاری شده، چهار نفری که نام برده شده از این قرارند:

1- گوتازرس اول، ساتراپ- ساتراپها: از قراری که از اسناد بابلی دانسته شده وی شریک سلطنت میتراداتیس در اواخر عمر او بوده است و چون میتراداتیس ظاهراً در امر سلطنت اثر مستقیمی نداشت گوتازرس جانشین او شد. این ساتراپ بزرگ از سلاله اشکانیان نیست. بطوری که از اسم او معلوم می شود از اهالی هیرکانی است.

2- اسم دوم کاملاً محو شده و نامعلوم است ولی چون برای او لقبی ذکر نشده از شاهزادگان موروثی بوده که بدون ذکر نمودن لقب، نام برده می شده است.

3- اسم سوم میتراداتیس، نام شخصی است که به عنوان افتخاری یونانی (پیپس تومینوس) یعنی طرف اعتماد شاه که ظاهراً در زبان فارسی میانه به او شیکان و به زبان فارسی امروزی به امین السلطان می توان ترجمه کرد. از اسم مفرد او احتمال می رود که وی یکی از خاندان اخیر (مهران) یعنی شاهان ری می باشد.

4- اسم چهارم، نام گوفاتماس نقش شده بدون لقب، گوفاتساس وابسته به خاندان سورن بوده است.

پروفسور گیرشمن معتقد است که انتخاب جای این نقش برجسته در پائین نقش برجسته داریوش شاهنشاه هخامنشی اتفاقی نیست. شاه اشکانی می خواهد با ایجاد نقش برجسته در آنجایی که شاهنشاه بزرگ برای خود اختصاص داده است، خود را اعقاب سلسله شکوهمند هخامنش بنمایاند و سلسله جدید اشکانی را به آن پیوند دهد. در اینجا نیز چون جاهای دیگر، هنر پارتی از چهره سازی بی اطلاع است. نام کسانی که در نقش دیده می شوند به خط یونانی نوشته شده است.

فرهاد تراش: در جهت جنوبی حجاری داریوش بزرگ، بر سینه کوه بیستون دیواره حجاری شده عظیمی است. این دیواره در بین مردم به فراتاش یا فرهاد تراش معروف است. درازای فراتاش 180 متر و بلندی آن 33 متر است در هیچ نقطه ای از ایران هیچ کوهی را به این اندازه نتراشیده و آماده نکرده اند. بطور کلی برای همه کسانی که این دیواره سنگی تراشیده دست نخورده را دیده و یا می بینند این سوال پیش می آید که این محل را چه کسی و در چه زمانی و برای چه منظوری تراشیده است؟ چرا اثری از اسکنه پیکر تراش و یا قلم کتیبه نویس بر آن دیده نمی شود؟

هوزینگ در رساله ای با نام "زاگروس و اقوامی که در آن ساکن هستند"، این صفحه نانوشته کوه را، یک منبع تاریخی نا نوشته مانده؛ نامیده است. هرتسفلد و اکثر ایران شناسان خارجی معتقدند که فراتاش از آثار داریوش (شاه هخامنشی) است و می گویند این فرمانروای بزرگ می خواسته وصیت نامه خود را در اینجا بنویسد. ویلیامز جکسن درباره این اثر به قاطعیت سخن نمی گوید و با آوردن نقل قول از "دیود وروس سیسیلی" و داستان سمیرامیس مقایسه ای انجام داده و سپس نتیجه گیری می کند که: "اگر کسی مایل باشد که بر اساس فرضیات خیالی و مبانی سست در این باره نظری اظهار بدارد آسانتر آنست که تصور کند داریوش پس از اتمام سنگ نبشته مشهورش و نقش های آن دستور داده است تا فضای خالی حاضر را برای ثبت کارهای دیگرش ، خاصه لشگرکشی اش را به یونان، آماده سازند. اما شکستهای "آتوس" و ماراتون، شورش مصر و دست مرگ این نقشه را بر هم زد و مسیر تاریخ را تغییر داد و آن صفحه سنگی نانوشته را شاهد خاموش پیروزی یونان و آغاز زوال ایران قرار داده. لکن این حدس و خیالی بیش نیست، خاصه وقتی که این سوال پیش می آید که چرا داریوش قسمت وسط کوه را که بهترین جای آن است برای ثبت کارهای بعدی خود نگه داشته است. تنها چیزی که به یقین می توان گفت، این است که از ظاهر کلی این محل و ماهیت پیرامون آن اثر قدمت بسیار هویدا است."

بيستون

پروفسور لوشای عقیده دارد که این حجاری به دوره هخامنشی تعلق نداشته بلکه در حدود هزار سال بعد از داریوش به فرمان خسرو دوم ساسانی آنرا در کوه بیستون تراشیده اند. وجود دیوار محافظ، فنون خاصی که در کندن کوه بکار گرفته شده و از همه مهمتر علایمی که از حجاران بجای مانده است همگی تعلق این اثر را بر دوره ساسانی تائید می کند. بلندی این دیوار از پی 450 سانتیمتر و ضخامت آن 1/5 متر است. این دیوار که سنگ چین شده، در مقابل فراتاش بنا شده است. اهالی این منطقه، حجاری فراتاش را کار فرهاد کوه کن می دانند و معتقدند که فرهاد به خاطر عشق به شیرین- زن عیسوی خسرو پرویز، بدین کار سنگین تن در داد.

داستان عشق فرهاد الهام بخش شاعران گذشته این مرز و بوم گردید و زمینه ای برای طبع آزمایی آنان شد. از آن میان مثنوی عاشقانه "خسرو و شیرین" نظامی گنجوی، گوی سبقت از همگان ربوده است. شعر نظامی پیروزی فرهاد و عاقبت دردناک وی را جاویدان ساخت، بدانسان که خواننده داستان خسرو و شیرین احساس می کند که صدای تیشه فرهاد را که بر کوه فرود می آید، می شنود. بیستون تنها الهام بخش شاعران بزرگ نبوده بلکه الهام بخش مینیاتور سازان ایرانی بوده و ایشان را بر سر شوق آورده است. اکثر مینیاتور سازان که از قرن دهم هجری به بعد کتاب نظامی را مصور کرده اند به صورتی کاملاً مشخص و نمایان دیواره بلند بیستون و چشمه های پای آن را همواره با نقش خسرو و شیرین قلم زده اند.


بقایای كاخ ساسانی: در منطقه تاریخی بیستون در حد فاصل كاروانسرای صفوی و حاشیه چشمه آب سراب بیستون، بنای كاوش شده است كه به بنای ساسانی و ایلخانی نسبت داده شده. شالوده این بنا در دوران ساسانی كه كلا ابعاد حدود 75/83 در 139 متر دارد، بر روی خاك بكر نهاد شده است. این بنا به دلایل مختلف ساختمان آن به پایان نرسیده و در همان مراحل اولیه كار، ساخت و ساز آن متوقف مانده است. شیوه ساخت و نوع مصالح به كار رفته در بنای نیمه تمام و با توجه به آثاری از فرهاد تراش كه آن هم نیمه تمام رها گردیده و وجود پل خسرو و سرستون های یافته شده در كنار چشمه بیستون كه نقش خسرو و پرویز و آناهیتا دارند، این بنای نیمه تمام را مربوط به دوره ساسانی و اختصاصا به زمان خسرو پرویز می دانیم. این بنا تا دوره ایلخانی متروك بوده است. متاسفانه مداركی وجود ندارد كه این بنا قبل از دوره ایلخانی چه كاربردی داشته و آیا استفاده شده یا نه. آلمانی ها پس از كاوش در این منطقه حدس زده اند كه این بنا به اوایل دوه اسلام بر می گردد و گفته اند كه این بنا در دوره آل بویه یك پست دفاعی بوده اما با شواهد و مداركی كه از اطراف و اكناف این بنا بوجود آمده، با توجه به اثر های دیگر این منطقه به احتمال زیاد این بنا ساسانی بوده. این بنا با استفاده از دیوارهای سنگی بنای ساسانی و با استفاده از آجر و چیدن آنها روی سنگهای ساسانی در دوره ایلخانی تبدیل به یك كاروانسرا شده و این بنا در این دوره تكمیل گردیده است. به علت ریختن سقفهای آجری اطاق ها گمان می رود واقعه ای غیر مترقبه، از جمله زلزله در آن زمان اتفاق افتاده است.

بيستون

بعد از ریختن سقف های آجری اطاق ها در دوره ایلخانی ساخت و سازهای ضعیفی كه پی ها و دیوار های آنها با سنگهای لاشه و ملات گل و چینه ساخته شده اند تنور های متعددی در عمق های مختلف به چشم می خورند. این تنورها احتمالا ً مربوط به دوره تیموری می باشد. بعد از خرابی كاروانسرای ایلخانی ساخت و سازهایی با سنگهای لاشه و ملات گل به صورتی غیر ماهرانه در دوره تیموری انجام گرفته است و سازه هایی در دوره قاجار و پهلوی از قبیل چاه و راه آب و ساخت دهكده ای بر روی بنا در آن محل انجام گرفته است. دور تا دور این بنا حصاری مستحكم با سنگهای تراش خورده بزرگ به صورت خشكه چین (قسمت بیرونی دیوار) و قسمت داخلی دیوار با لاشه سنگی و ملات گچ نیم كوب پوشانده شده. ضخامت این دیوارها حدود 120 تا 240 سانتی متر می باشد.

دور تا دور این بنا نیز اتاقهایی ساخته شده است. در دیوارهای اتاق ها هیچ گونه روزنه یا پنجره یا نور گیری وجود ندارد شاید در بالای سقف نورگیر وجود داشته است. در این بنا راه پله هایی به طرف بالا و پایین نیز تعبیه شده كه دارای پا گرد نیز بوده است و اتاقهای این بنا دارای ورودی هایی نیز می باشند. در این بنا مانند ساخت بناهای دیگر ساسانی بر روی سنگهای تراش خورده امضاء حجاران آن زمان دیده می شود. تقریبا در قسمت شرقی بنا و در داخل بنا خرابه ای از یك مسجد ایلخانی و محراب آن نیز وجود دارد كه بعد از چند حفاری آن را مرمت كرده اند كه متاسفانه مرمت كاملا اشتباهی از لحاظ ساختار بنا می باشد. در داخل بنا برای اتاق ها راهروهایی نیز وجود دارد كه ورودی هر راهرو با طاق آجری آن شناسایی می شود. در حال حاضر از این بنا مخروبه ای بیش نمانده.

كاروانسرای صفوی: بر سر راه قدیمی همدان به کرمانشاه، در جنوب غربی بیستون کاروانسرایی قدیمی است که ظاهراً به امر شاه عباس اول صفوی ساخته شده. اسکندر بیگ ترکمان درباره این کاروانسرا چنین می نویسد: "در حدود همدان شهر نو چمچمال پای کوه بیستون رباطی جهت نزول زوار عتبات عالیات ترتیب یافته رقم ثبت یافته امید که هر یک از بناهای خیر سبب فتح و فیروزی گشته آثار آن بر صفحات روزگار یادگار باشد."

کتیبه ای که بانی اولیه کاروانسرا را بشناساند وجود ندارد ولی در کنار کتیبه شاه سلیمان صفوی قاب کتیبه ای به ابعاد 31 در 44 سانتیمتر دیده می شود. احتمالاً کتیبه ای آجری یا سنگی که سال بنای کاروانسرا و نام بانی آن در آن آورده شده بود در این قاب بوده که شکسته و از بین رفته است. با توجه به کتیبه ای که از شاه سلیمان صفوی (1105-1077 ه.ق) باقی مانده است، به نظر می آید که بنای کاروانسرای شاه عباسی بیستون در زمان پادشاهی شاه سلیمان و صدارت شیخ علیخان زنگنه باشد.

كتیبه داریوش: این کتیبه یکی از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان است. زیرا مهمترین نوشته میخی زمان هخامنشی می باشد. مجموعاً سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول 20/5 متر و عرض 7/80 متر می باشد.


برای آسان شدن توضیحات، کتیبه را در دو بخش مورد بررسی قرار می دهیم:

بخش اول) نقوش: نقش های این اثر تاریخی بر سطحی به طول 6 متر و عرض یا ارتفاع 3 متر و 20 سانتی متر حجاری شده و شامل تصویر داریوش و کماندار و نیزه دار شاهی و 10 تن شورشگر است که یک تن در زیر پای داریوش و 9 تن دست بسته در مقابل او قرار دارند و سرهایشان بجز نفر اول بوسیله طنابی بهم وصل شده است و هرکدام لباس مخصوص کشور خود را بر تن دارند که آنها را از دیگری متمایز می سازد و بر بالای سر هر کدام نوشته ای است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم می کند. اندازه قد هشت تن از اینان 126 سانتیمتر و آخرین نفر که سکونخا نام دارد با کلاهش 178 سانتیمتر می باشد.

در این مجموعه شاه با چهره اصلی و با اندازه حقیقی یعنی 181 سانتیمتر نشان داده شده، پای چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد بر بدن گئوماتا که زیر پای او به حال تضرع افتاده، نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانه پرستش به سوی فروهر بلند شده است. فروهر که نماد اهورامزدا است، روبروی پادشاه قرار دارد و حلقه ای در دست چپ گرفته و دست راست خود را مانند پادشاه بلند کرده است این حرکت ظاهراً علامت دعای خیر است. یک ستاره هشت پر درون دایره بالای کلاه تقریباً استوانه ای شکل فروهر دیده می شود که همین نقش هم در تاج کنگره دار زیبایی که بر سر داریوش است، دیده می شود. شاید بدین وسیله داریوش اهورائی بودن خود را نشان می دهد. پشت سر داریوش کماندار و نیزه دار شاهی ایستاده اند. شاه و افسرانش همگی یکنوع لباس بلند پارسی در بر و کفش سه بندی مشابهی به پا دارند. ولی سربندی که بر سر افسران است از لحاظ تزئین با تاج داریوش تفاوت دارد. ریش مستطیل شکل شاه نیز طبق معمول از ریش کوتاه سایرین متمایز است و همین بخش مستطیل ریش، الحاقی است. یعنی از تکه سنگ جداگانه ای ساخته شده و سپس با مهارت بسیار به چهره داریوش متصل شده. در تصاویر فروهر و شاه و دو افسرش، در هر دو مچ، دستبند وجود دارد. این دقت و ظرافت در تیردان و بند آن و منگوله های متصل به نیزه و ریش و سربند افسران شاهی هم بکار رفته است. گئوماتا تنها اسیری است که کفش بندی به پا دارد و بقیه اسیران پابرهنه هستند. بر سطح حجاری شده 11 کتیبه کوچک دیده می شود.

(بخش دوم) خطوط: موقعیت این خطوط نسبت به نقوش چنین است. در زیر نقش ها خطوط فارسی باستان در 5 ستون به طول 9/23 متر و عرض یا ارتفاع 3/60 متر و 414 سطر قرار دارد. در دست راست کنار نقوش یک بخش کتیبه ایلامی به طول 5/60 متر و عرض یا ارتفاع 3/70 متر قرار دارد و بقیه این کتیبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسی باستان به طول 5/67 و عرض 3/63 متر و کلاً 593 سطر در هشت ستون قرار دارد. کتیبه اکدی (بابلی) در قسمت بالای کتیبه سمت چپ ایلامی قرار دارد با طول یا ارتفاع چهار متر و عرض از قسمت بالا 2/52 متر و در قسمت پایین 2/31 متر و به شکل ذوزنقه و در 112 سطر می باشد.

بيستون

مروری بر تاریخ نشان می دهد که،کوروش در خیال لشکرکشی به مصر بود که کشته شد و پسرش کمبوجیه بر تخت سلطنت نشست و برای تحقق بخشیدن به آرزوی پدر رهسپار مصر شد. اما قبل از عزیمت برادر و رقیب خود بردیا را از بیم آنکه مبادا در غیاب او به تخت سلطنت بنشیند، مخفیانه کشت. او با حمله به مصر قلمرو امپراطوری خویش را گسترش داد. از شواهد چنین بر می آید که او بر خلاف کوروش برای عقاید ملتها و کسانی که تحت سلطه اش بودند، ارجی قائل نبود و از فرزانگی و درایت پدر بهره چندانی نبرده بود. کمبوجیه گذشت و سیاست پدر را فراموش کرد و در برابر همه، مصریان را ریشخند کرد، با خنجرش گوساله مقدس مصریان آپبس راکه می پرستیدند از پای در آورد و جسدهای مومیایی شده پادشاهان را از گورها بیرون کشید. معابد را با پلیدی آلود و فرمان داد تا بتهایی را که در آنها بودند بسوزانند و این شامل فقط خارجی ها نبود. چنانکه، خواهر و همسر خود رکسانا را کشت. پسر خود پراک اسپیس را به تیر زد و دوازده تن از بزرگان ایران را زنده بگور کرد. شاید بدلیل جو خفقان و ایجاد حکومت مطلقه بود که میزان نارضایتی مردم و سران کشور زیاد شده بود و دشمنانی که در زمان کوروش به علت اقتدار و سیاستش ناچار سکوت کرده بودند اکنون با دوگانگی و ضعفی که در حکومت وجود داشت سر به شورش برداشتند.

گئومات مغ که از روحانیون دربار بود و از راز کشته شدن بردیا نیز اطلاع داشت فرصت را غنیمت شمرد و در غیاب کمبوجیه که حدود سه سال در مصر بود، علم این قیامها را برافراشت. گئومات از نژاد ماد بود و کشورداری و شاهنشاهی این نژاد بدست کوروش انقراض یافته بود. گئومات از زمان به تخت نشستن تا زمان سرکوبیش حدود 7 ماه بر ایران حکومت راند. او مالیات سه سال را به مردم بخشید و در دین اصلاحاتی بوجود آورد، برای همین معابد موجود را ویران کرد. بر طبق کتیبه بیستون خبر شورش گئومات که به کمبوجیه رسید. قصد بازگشت به ایران کرد ولی در بین راه خود را کشت و داریوش که از نوادگان هخامنش و همچنین از سرداران محافظ کمبوجیه بود حکومت را بدست گرفت. ده یاغی که بر کتیبه بیستون حجاری شده اند نشان دهنده ده شورش است که توسط داریوش تا یکسال و نیم- دو سال پس از شاهی داریوش سرکوب شده اند.



متن کتیبه داریوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی: چون برای احراز شاهی در زمان قدیم شاهزاده بودن امتیاز بزرگی محسوب می شود، داریوش کتیبه اش را با معرفی خود آغاز می کند و اصالت نژادیش و اینکه شایستگی شاهی را دارد اثبات می کند و می گوید:

بند 1- من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، شاه کشورها، پسر ویشتاسب، نوه ارشام هخامنشی.

بند 2- داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسب، پدر ویشتاسب ارشام، پدر ارشام آریامن، پدر آریامن چیش پیش، پدر چیش پیش هخامنش.

بند 3- داریوش شاه گوید: بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم [که] از دیرگاهان اصیل هستیم. از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند.

بند 4- داریوش شاه گوید: 8 [تن] از تخمه من شاه بودند. من نهمین [هستم] ما 9 [تن] پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستیم.

بند 5- داریوش شاه گوید: به خواست اهورا مزدا من شاه هستم. اهورا مزدا شاهی را به من داد.

بند 6- داریوش شاه گوید: این [است] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم. پارس، عیلام، بابل، آشور، عرب، مودرای (مصر)، اهل دریا (فینیقیها)، سارد (لیدی)، یونان (یونانی های ساکن آسیای صغیر)، ماد، ارمنستان، کپدوکیه، پرثو، زرنگ (سیستان)، هرئی و (هرات)، باختر (بلخ)، سغد، گندار (دره کابل)، سک (طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران)، ثت گوش (دره رود هیرمند)، رخج (قندهار)، مک (مکران و عمان) جمعاً 32 کشور.

بند 7- داریوش شاه گوید: این [است] کشورهایی که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد، چه شب، چه روز همان کرده شد.

بند 8- داریوش شاه گوید: در این کشورها مردی که موافق بود، او را پاداش خوب دادم، آنکه مخالف بود او را سخت کیفر دادم. به خواست اهورا مزدا این کشورهایی [است] که بر قانون من احترام گذاشتند. آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد.

بند 9- داریوش شاه گوید: اهورا مزدا مرا این پادشاهی داد. اهورا مزدا مرا یاری کرد تا این شاهی بدست آورم. به یاری اهورا مزدا این شاهی را دارم.

بند 10- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه به وسیله من کرده شد پس از اینکه شاه شدم. کمبوجیه نام پسر کوروش از تخمه ما او اینجا شاه بود. همان کمبوجیه را برادری بود بردی نام هم مادر [و] هم پدر با کمبوجیه. پس از آن کمبوجیه آن بردی را بکشت، به مردم معلوم نشد که بردی کشته شده. پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد، مردم نا فرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس، هم در ماد، هم در سایر کشورها.

بند 11- داریوش شاه گوید: پس از آن مردی مغ بود گئومات نام. او از پ ئیشی یا وودا ( پی شیاووادا ) برخاست. کوهی [است] ارکدیش (ارکادری) نام. چون از آنجا برخاست از ماه وی یخن 1 چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت [که]: من بردی پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم. پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس، هم ماد، هم سایر کشورها. شاهی را برای خود گرفت. از ماه گرم پد 2، 9 روز گذشته بود، آنگاه شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کمبوجیه به دست خود مرد.

بند 12- داریوش شاه گوید: نبود مردی، نه پارسی، نه مادی، نه هیچ کس از تخمه ما که شاهی را گئومات مغ باز ستاند. مردم شدیداً از او می ترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی را شناخته بودند بکشت. بدان جهت مردم را می کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی پسر کوروش نیستم. هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم. پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود. از ماه باگادیش 3، 10 روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد، آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار [او] بودند کشتم. دژی سیک ی ووتیش 4، نام سرزمینی نی سای نام در ماد آنجا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورا مزدا من شاه شدم. اهورا مزدا شاهی را به من داد.

بند 14- داریوش شاه گوید: شاهی را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم. من آن را در جایش استوار نمودم. چنانکه پیش از این [بود] همان طور من کردم. من پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم. به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم. من مردم را در جایش استوار نمودم، هم پارس، هم ماد و سایر کشورها را. چنان که پیش از این [بود] آنچه را گرفته شده [بود] برگرداندم. به خواست اهورا مزدا من این را کردم. من کوشیدم تا خاندان ما را در جایش استوار نمایم چنان که پیش از این [بود] آن طور من کوشیدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگیرد.

بند 15- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم.

بند 16- داریوش شاه گوید: چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین (آثرینا) نام پسر او در خوزستان (اووج) برخاست. به مردم چنین گفت: من در خوزستان شاه هستم. پس از آن خوزیان نافرمان شدند. به طرف آن آثرین گرویدند. او در خوزستان شاه شد. و مردی بابلی ندئیت ب ئیر (نیدنیتوبل) نام پسر ائین ئیر او در بابل برخاست. چنین مردم را بفریفت [که] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئیت هستم. پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.

بند 17- داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوی آن ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند. سپاه ندئیت ب ئیر دجله را در دست داشت. آنجا ایستاد و آب عمیق بود. پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم. پاره ای بر شتر سوار کردم. برای عده ای اسب تهیه کردم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتیم. آنجا آن سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم. از ماه اثری یادی ی 5، 26 روز گذشته بود.

بند 18- داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسیده بودم شهری زازان نام کنار فرات آنجا این ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کردیم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم. بقیه به آب انداخته شد. آب آن را برد. از ماه انامک 6، 2 روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم.



مجسمه هركول: در بهمن ماه سال 1337 هنگامی که کارگران شرکت شوسه برای احداث راه جدید همدان به کرمانشاه در دامنه کوه بیستون مشغول خاکبرداری و خروج سنگ از پای کوه و تسطیح جاده بودند. در حین کار به مجسمه نسبتاً بزرگی برخورد می نمایند که قسمتی از شانه آن از زیر خاک نمایان گردید. در دوران پارتی ورثرغنه یکی از محبوب ترین خدایان بود که اغلب به صورت پیکره های گلی و سنگی نشان داده شده است. یک نمونه از این دست پیکره هرکول / ورثرغنه است که در کنار شاهراه شرقی- غربی جاده بزرگ ابریشم یا جاده بزرگ خراسان در بیستون نزدیک کرمانشاه از سنگ تراشیده شده است.

هرکول به صورت شخصی نیرومند کاملاً عریانی با موی و ریش مجعد در حال استراحت بر روی پوست شیری نشان می دهد که بر سکویی به طول 2/20 متر به پهلوی چپ به طور نیم خیز به آرنج تکیه نموده و در دست چپ پیاله ای دارد که تا نزدیک صورت نگه داشته است و نیز دست راستش برروی پای راست قرار گرفته و پای چپ را تکیه گاه پای دیگر نموده است. سر مجسمه که در قدیم از بدن آن جدا شده بود قبل از خاکبرداری توسط سرپرست راه شوسه پیدا شد. طول مجسمه 1/47 متر که به طور برجسته از سنگ کوه تراشیده شده و از طرف پشت به کوه متصل است. در عقب مجسمه نقوش و کتیبه ای به زبان یونانی قدیم بر روی سنگ نقش شده است. نقوش آن شامل درخت زیتونی است که از شاخه آن کماندان و تیردانی آویزان شده. در کنار این درخت گرز مخروطی شکل گره داری حجاری شده که برجستگی آن نسبت به سایر نقوش بیشتر است. کتیبه به خط یونانی قدیم در هفت سطر بر روی لوحی به ابعاد 33 در 43 سانتیمتر که نمای آن به شکل معابد یونانی ساخته شده نوشته اند.

زمان ساخت مجسمه در سال 164 ذکر شده. اگر آنرا با مبداء تاریخی سلوکی که 312 ق.م است، بسنجیم سال 148 ق.م بدست می آید. چون سال یونانی سال قمری بوده، اختلاف سال قمری و شمسی در حدود پنج سال می باشد که تاریخ ساخت مجسمه سال 153 ق.م تعیین می شود این تاریخ با اواسط سلطنت مهرداد اول اشکانی (اشک نهم 174-136 ق.م) تطبیق می باشد. در زیر تنه هرکول نقش شیری دیده می شود که درازای آن از سر تا دم 200 سانتیمتر و بلندی دم آن 114 سانتیمتر است.

غار مرتاریك: این غار در حد فاصل دامنه و دیواره ای مرتفع واقع شده و مشرف بر یک سکوی طبیعی است، دهانه غار در ارتفاع سه متری دیواره واقع شده. بخشی از این دیواره در حد فاصل دهانه غار و سکوی سنگی بر اثر بالا و پایین رفتن های متوالی در اعصار گذشته ساییده و صیقلی شده و در جای جای آن شکاف های ساییده ای دیده می شود که جهت صعود به غار استفاده می شده است. غار 25 متر عمق و حدود 80 متر مربع مساحت دارد و به صورت دالانی عمیق و کم عرض است که در انتها به محوطه نسبتاً بازتری ختم می شود سقف غار از ابتدا تا انتهای دالان بین 120 تا 150 سانتی متر می رسد. دهانه غار به سمت جنوب شرقی است و به همین دلیل طی روز تا عمق چند متری در معرض روشنایی و گرمای آفتاب قرار می گیرد. محور اصلی غار در عمق چند متری با زاویه تقریباً 90 درجه به سمت راست منحرف می شود.

غار مرخر: در اصطلاح ادبی به معنای غاری است که فضای ورودی آن گرد می باشد و به غلط غار خر نامیده می شود. در سال 1965 پروفسور فیلیپ اسمیت در بررسی و شناسایی محوطه های ما قبل تاریخ غرب ایران بخشی را به غار اختصاص داده است. در نزدیکی روستای بیستون غار عمیقی به طول 27 متر قرار دارد که قدمت بقایای باستانی آن حداقل به دوره پارینه سنگی میانی موستری Mousterian تا عصر حاضر می رسد. این غار مقابل رودخانه گاماسیاب بر دامنه کوه بیستون واقع شده. در حفاریهای انجام شده مجموعه ای از کار افزارهای سنگی و استخوانی بقایای جانوری و... بدست آمد که استقرارهای پارینه سنگی جدید را در زاگرس مشخص می کند. آثار اندکی از جمله سفال از دوره ساسانی و بقایای جدیدتر بدست آمده است و این آثار خبر از یک دوره زمانی 35 هزار ساله تا دوره پارینه سنگی در این غار می دهد.

غار دودر: مرتفع ترین غار با بقایای دیرینه سنگی در این بخش بیستون است. این غار 20 متر عمق و حدود 170 متر مربع مساحت دارد. ارتفاع سقف غار بین 1 تا 3 متر بوده و دو دهانه دارد. دهانه اصلی در جهت جنوب- جنوب غربی، مشرف بر دره ای پر شیب و کم عرض است که به پرتگاهی منتهی می شود. دهانه دیگر غار در جهت شرقی- جنوب شرقی، مشرف بر کوره راهی است که به غارهای مر آفتاب و مرتاریک منتهی می شود. دهانه شرقی غار بر اثر ریزش دیواره در اعصار گذشته به وجود آمده و لایه ای از سنگریزه به ضخامت 3 تا 5 سانتی متر کف غار را پوشانده است.


غار شكارچیان: این غار بر دامنه کوه بیستون، بالای سر مجسمه هرکول، قرار دارد. این غار در سال 1949 م. توسط پروفسور "کارلتون کون" باستان شناس آمریکایی و استاد رشته پیش از تاریخ در دانشگاه فیلادلفیا بررسی گردید. به عقیده وی این غار در دوره های مختلف از جمله دوره جمع آوری غذا، دوره کشاورزی، دوره نئولیتیک و دوره های تاریخی دیگر مورد استفاده قرار گرفته است. غار بیستون غار کوچکی است که بیش از شش نفر نمی تواند به راحتی در آن جای گیرند. بدون تردید شکارچیان می توانستند برای مدتی طولانی به راحتی در این غار زندگی نمایند. چنین به نظر می رسد که این غار پیش از اینکه یک پناهگاه باشد، یک مخفی گاه برای زندگانی شکارچیان بوده، چون موقعیت مکانی غار طوری است که تا به آن نزدیک نشویم دیده نمی شود. پروفسور کارلتون معتقد است که جلگه بیستون در گذشته دور پر آب تر و حاصلخیز تر بوده و به همین دلیل چراگاه وسیعی برای حیوانات بوده. اقوامی که در این جلگه وسیع به شکار می پرداختند از غار بیستون به عنوان پناهگاه استفاده کرده اند. پروفسور کارلتون ضمن کاوش در این غار تا عمق 650 سانتیمتری پایین رفت و دوره های زیر را را در آن تشخیص داد: این غار به دوران "پلیئستوسن" جدید متعلق می باشد و در دوره جمع آوری غذا مورد سکونت قرار گرفته است. در قدیم ترین طبقه این غار (طبقه اول از روی خاک بکر) مقدار زیادی ابزار سنگی به دست آمد که از عهد " لوآلوای جدید" یا "اوریتیک قدیم" بود. بعضی از این ابزار بسیار ظریف بود و رنگ دلپذیر و شکل پسندیده ای داشت، این لایه را می توان قدیمی ترین آثار فرهنگی و هنری انسان نئاندرتال در ایران دانست.


غار مرآفتو: این غار در نزدیکی غار مرتاریک واقع شده، 26 متر عمق دارد و دهانه آن به سمت شمال شرقی است. دهانه غار حدود 6 متر ارتفاع دارد و به تدریج از ارتفاع آن کاسته می شود تا جایی که در انتهای غار به 2 متر می رسد. دالان اصلی حدود 160 متر مربع مساحت دارد و در بیشتر قسمتهای آن کف سنگی غار دیده می شود. یک پشته استالاگمیتی در انتهای غار قرار دارد که دالان اصلی را از بخش انتهایی جدا کرده است. دو دهلیز کم عرض در پایین این پشته وجود دارد که تنها راه های بخش انتهایی غار است. بخش انتهایی حدود 18 متر عمق و حدود 60 متر مربع مساحت دارد و ارتفاع سقف آن کمتر از یک متر است. حدود 11 متر مربع از کف این بخش (به عمق 80 تا 100 سانتی متر) توسط حفاران غیر مجاز حفاری شده است.

 


اشتراک

دیدگاه دیگران (بدون دیدگاه)...

Leave a reply

نام:: فیلد اجباری.
آدرس رایانامه: فیلد اجباری. غیر فعال
وبسایت::
کد امنیتی:: فیلد اجباری.
دیدگاه: فیلد اجباری.